۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

نکاتی پیرامون مزد نطلبیدن پیامبر اسلام از مردم

در بسیاری از آیات قرآن بر این نکته تاکید شده است که پیامبر اسلام (مانند پیامبران پیشین) در قبال انجام رسالت الهی خود (هدایت مردم) از کسی مزد طلب نمی‏کند:
... بگو: من از شما هیچ اجر و مزدی برای انجام این رسالت طلب نمی‌کنم ... (انعام/90)
این مضمون با تعابیر مختلف بارها در قرآن تکرار شده است[1] و دست‌‌کم در بعضی موارد از ظاهر آیات و تفاسیر معتبر چنین برمی‏آید که قرآن می‌خواهد مزد نطلبیدن پیامبر از مردم را قرینه‏ای بر صدق مدعای او مبنی بر پیامبری بگیرد. اما در اینجا چند نکته قابل‌تامل وجود دارد:

الف) فرض کنید فردی ادعا می‏کند که من از طرف خدا مامور هدایت شما به سوی کمال معنوی و سعادت ابدی (در آخرت) شده‌ام، اما ابتدا باید برایم حقوق و مزایا و پاداش‏هایی درنظر بگیرید تا به شما بگویم که خداوند چه چیزهایی به من وحی کرده و پیام او چیست؟! آیا در این صورت شما به عقل او شک نمی‏کنید و او را مورد تمسخر قرار نمی‏دهید؟ پاسخ آشکار است، فردی که می‌خواهد از طریق ادعای دروغین نبوت مردم را فریب دهد تا به اهداف مادی و دنیایی خود برسد، دست‌کم از این مقدار زیرکی و هوش برخوردار هست که بداند هیچگاه نباید چنین ساده‏لوحانه و ناسنجیده از مردم طلب اجر و مزد کند، بلکه برعکس، باید خود را فردی وارسته و بی‏علاقه به زخارف دنیوی نشان دهد و چنین تظاهر کند که در راه هدایت مردم به سوی خدا و مبارزه با ظلم و فساد و بی‏دینی، از همه‏ دار و ندار و هستی و نیستی‏اش گذشته است، زیرا فقط در این صورت است که می‏تواند نظر مردم را به سوی خود جلب کند. اگر از همان ابتدا (یا در میانه راه) آن‌هم چنین خام و ساده‏لوحانه تقاضای اجر و مزد کند، جز مورد تمسخر قرارگرفتن، چیزی نصیبش نمی‏شود. اما مدعی دروغین نبوت، این را هم می‌داند که اگر کارش بگیرد و مردم رفته رفته به او ایمان بیاورند، آنگاه به‌تدریج (و به‌واقع خیلی زود) دنیا به او رو می‏کند و به قدرت، مقام، شهرت، ثروت، حیثیت اجتماعی و ... می‌رسد. به عبارت دیگر، او به‌طور طبیعی و خواسته یا ناخواسته، اجر و مزد خود را  دریافت می‏کند (حتی بسیار بیشتر و فراتر از آنچه در ابتدا تصور می‌کرده است).
پیامبر اسلام نیز نه‌تنها هیچگاه به‌طور مستقیم و به‌گونه‏ای ناسنجیده از مردم طلب اجر و مزد نکرد، بلکه با عزمی راسخ و جدیتی مثال‌زدنی در راه متقاعد کردن مردم به پیامبری‏اش تلاش کرد و در این راه سختی کشید و ناملایمات را به جان خرید و از خود علاقه و گرایشی به ثروت و قدرت و مقام و ... نشان نداد، اما وقتی مردم به نبوت او ایمان آوردند، عملا و به‌طور طبیعی به اجر و مزد خود یعنی قدرت، حکومت، ثروت، حیثیت اجتماعی، رفاه و آسایش، زنان متعدد و کنیزان بسیار و ... رسید. اشتباه نشود، من به‌هیچ وجه نمی‏خواهم بگویم که پیامبر اسلام قطعا پیامبر نبوده و هدفش از ادعای پیامبری، فریب دادن مردم و رسیدن به اهداف  مادی و دنیایی خود بوده است، بلکه می‌گویم اجر و مزد نطلبیدن او (یا هر مدعی دیگری) هرگز نمی‏تواند قرینه‏ای بر صدق مدعای او مبنی بر پیامبری باشد.
در اینجا تذکر یک نکته مهم نیز لازم است و آن اینکه همه مدعیان دروغین نبوت لزوما به دنبال همه مطلوب‏های اجتماعی مذکور (یعنی قدرت، مقام، ثروت، حیثیت اجتماعی و ...) نیستند. ممکن است کسی (به عنوان مثال) فقط به دنبال رسیدن به یک وجاهت و حیثیت اجتماعی بالا باشد و در این راه حتی پشت‌پا به ثروت و قدرت و مقام هم بزند، برای چنین کسی کدام اجر و مزد بالاتر از آن است که مردم او را پیامبری الهی و واسطه بین خدا و خلق بدانند؟ پس این واقعیت که بعضی مدعیان پیامبری در طول تاریخ حتی پس از آنکه مردم به آنها ایمان آوردند، هرگز به دنبال قدرت و مقام و ثروت و زن و ... نرفتند، نشان نمی‏دهد که آنها به دنبال هیچ هدف نفسانی و دنیوی نبوده و هیچ اجر و مزدی هم دریافت نکرده‏اند. آنها دست‌کم به بزرگترین مطلوب اجتماعی آدمیان، یعنی «حیثیت اجتماعی» دست یافتند و چگونه می‏توان اثبات کرد که آنها حتی به دنبال همین یک هدف هم نبوده‏اند؟ اما حتی اگر فرض کنیم (یا معلوم شود) که مدعی نبوت واقعا به دنبال هیچ هدف مادی و دنیوی و نفسانی  هم نبوده و نیست (و حتی در راه هدایت مردم از مرگ استقبال می‌کند و تن به شهادت می‌دهد)، فقط صداقت اخلاقی او معلوم می‏شود، نه صدق منطقی مدعای او مبنی بر نبوت؛ این احتمال قوی و معقول وجود دارد که او واقعا انسانی وارسته و اخلاقی است و قصد اصلاح جامعه را دارد، ولی چاره‏ای ندیده جز اینکه ادعا کند پیامبری الهی است تا بتواند به اهداف انسانی و اصلاح‌گرانه‏اش برسد.

ب) فرض کنیم مزد نطلبیدن مدعی نبوت، بتواند قرینه‏ای (هرچند ضعیف) برصدق مدعای او باشد، ولی اولا این مزد نطلبیدن را نباید خود مدعی نبوت (آن‌هم مکرر) به رخ مردم بکشد، بلکه خود مردم باید با مشاهده این واقعیت، حدس و ظن‏شان نسبت به صدق مدعای او بیشتر شود. به‌واقع کسی که مرتب مزد نطلبیدن خود را مطرح می‏کند و به رخ مردم می‌کشد، ناخواسته و ندانسته عقل‌ورزان و نکته‌سنجان را در مورد صدق مدعایش به شک و تردید می‏اندازد و از این طریق مرتکب نقض‌غرض می‏شود! ثانیا از دیدگاه مخالفان و منتقدان، پیامبر اسلام به‌واقع طلب اجر و مزد هم کرد، اما نه به شکلی مستقیم و نامعقول، بلکه به شکلی غیرمستقیم و معقول! بدین صورت که ادعا کرد از طرف خدا آیه‌ای نازل شده است که مطابق آن، مردم باید خمس درآمد خود را به پیامبر بدهند (آیه 41 سوره انفال). بازهم اشتباه نشود، من نمی‌گویم که پیامبر اسلام این آیه را از جانب خودش ساخت و به خدا نسبت داد تا مردم را فریب دهد و به روشی زیرکانه از آنها مزد بگیرد، می‌گویم باید بین دو نگاه مومنانه و غیرمومنانه تفکیک قائل شویم. نگاه مومنانه به این پدیده می‌گوید: خداوند آیه خمس را نازل کرد و به مردم دستور داد مقداری از درآمد خود را به پیامبر بدهند تا او بتواند دین خدا را ترویج دهد و به فقیران و مستمندان کمک کند. مطابق این نگاه، خمس در واقع به پیامبر نمی‌رسد، بلکه خرج اسلام و مسلمین می‌شود، اما نگاه غیرمومنانه (ملحدانه یا شکاکانه) به آیه مذکور چیز دیگری می‌گوید (و فراموش نکنیم که دست‌کم در برخی موارد، مخاطب آیات مربوط به مزد نطلبیدن پیامبر اسلام مخالفان و شکاکان هستند). از دیدگاه مخالفان، پیامبر با ادعای نزول این آیه، بدون اینکه در ظاهر طلب اجر و مزد کرده باشد، با سوءاستفاده از اعتقاد و ایمان مردم به پیامبری‌اش و با روشی زیرکانه مردم را به پرداخت اجر و مزد خودش وادار کرده است!

ج) ممکن است (به عنوان یک تفسیر محتمل) بگویید بیان مکرر آیات مذکور در قرآن برای این است که روحانیان و مبلغان دینی در آینده از پیامبر الگو بگیرند و در قبال هدایت و ارشاد مردم مزد نگیرند و سقف معیشت خود را بر ستون شریعت بنا نکنند. اما در اینجا اشکالی وجود دارد و آن اینکه پیامبر اسلام از رهگذر دین، عملا و به‌طور طبیعی به همه امتیازها و مطلوب‏های اجتماعی (همچون قدرت، ثروت و ...) رسید و به هیچکدام پشت‌پا نزد، بنابراین چگونه می‏توان به روحانیان گفت که شما از پیامبر الگو بگیرید و دین را نردبان رسیدن به قدرت و ثروت و امتیازات اجتماعی و سیاسی نکنید؟ امروزه وقتی به روحانیت رسمی گفته می‏شود که به دنبال حکومت و قدرت نروید و فقط به فکر ارشاد و راهنمایی مردم باشید، بلافاصله جواب می‌دهند که پیامبر اسلام خودش حکومت تشکیل داد!

د) بازهم ممکن است تفسیر دیگری از آیات مورد بحث ارائه شود و آن اینکه عده‏ای از مردم زمان پیامبر بدون هیچ دلیلی و یا گاهی به دلایل واهی از شنیدن سخنان او پرهیز می‌کردند و حاضر نبودند با او روبرو شوند، در چنین وضعی قرآن (با بیان آیات مذکور) می‌خواست به آنها بگوید: چرا حداقل به سخن پیامبر گوش نمی‏دهید؟ او که در قبال سخنانش از شما مزدی طلب نمی‏کند؟ به عبارت دیگر آیات مذکور به این واقعیت اشاره می‏کنند که شنیدن سخنان پیامبر و اندیشیدن در آن هزینه‏ای ندارد، اما شاید در آن حقیقتی پیدا و باطلی افشا شود، پس شرط عقل این است که به سخنانش خوب گوش کنید و آنگاه اگر واقعا آن را خلاف عقل و فطرت خود یافتید، رها کنید و اگر موافق عقل و فطرت خود یافتید، آن را بپذیرید. بسیار خوب، این تفسیر کاملا معقول و پذیرفتنی است، اما به دو شرط: اول آنکه به پیش‌فرض‏ها و لوازم منطقی آن هم پایبند باشیم و دوم اینکه این پیش‌فرض‏ها و لوازم منطقی با هیچکدام از آموزه‏های دیگر قرآن در تعارض نباشد. یکی از پیش‏فرض‏های مهم این تفسیر، اعتبار و حجیت عقل خود‌بنیاد و مستقل از دین است، همان عقلی که به ما حکم می‏کند تا اولا سخن هیچ‌کس را بی‏دلیل قبول یا رد نکنیم و ثانیا هیچگاه خود را بی‏نیاز از شنیدن سخنان و دیدگاه‏های جدید و حتی مخالف ندانیم و ثالثا با مخالفان و منتقدان با تحمل و مدارا برخورد کنیم و رابعا هیچ‌کس را فوق چون و چرا ندانیم و خامسا ... و سادسا ... و ... پذیرش این پیش‏فرض‏ها ما را به لوازم و پی‏آمدهای نظری و عملی بسیار مهمی می‌کشاند که مهمترین آنها تن دادن به لیبرالیسم، دموکراسی، حقوق بشر و آزادی و برابری همه آدمیان است[2]. آیا آموزه‏های قرآن با این پیش‏فرض‏ها و لوازم منطقی سازگازند؟ توجه کنید که قاعده یا دلیل عقلی تخصیص‌بردار نیست، آن قاعده عقلی که بنا بر تفسیر مذکور مورد استناد خدا (قرآن) قرار گرفته تا ضرورت شنیدن سخنان یک مدعی نبوت (در اینجا پیامبر اسلام) و اندیشیدن بر روی آن را به ما گوشزد کند، شنیدن سخنان مخالفان و منتقدان او را هم توصیه و بلکه واجب می‏کند. همچنین مطابق آن قاعده، تشخیص حق و باطل بودن سخن مدعی مذکور یا هر فرد دیگری با خود شخص (شنونده) است و اگر او تشخیص دهد که سخن آن مدعی قابل‌قبول نیست، حق دارد آن را نپذیرد، هرچند از نظر ما ممکن است اشتباه کرده باشد. این خلاف قاعده عقل و اخلاق است که ابتدا به کسی بگوییم سخنان مدعی نبوت را گوش کند و با عقل و فطرت خود مورد قضاوت قرار دهد، اما وقتی دیدیم که او پس از گوش دادن و اندیشیدن بر روی سخن آن مدعی، نظرش خلاف اعتقاد ما درآمد، حکم قتلش را صادر کنیم!
به هر حال سخن من این است که تفسیر مورد بحث از آیات مربوط به مزد نطلبیدن پیامبر، پیش‌فرض‏ها و لوازم منطقی مهم و خطیری دارد که تن‌دادن به آنها سر از پذیرش لیبرالیسم و دموکراسی و آزادی و حقوق بشر و ... در می‏آورد و من باور ندارم که بین این مفاهیم و آموزه‏های قرآنی کمترین سازگاری وجود داشته باشد، اما تن‌ندادن به پیش‌فرض‏ها و لوازم منطقی مذکور نیز ما را با تناقضی حل‌ناشدنی مواجه می‏کند. انتخاب با خواننده اندیشمند!

۲ نظر:

  1. بسمه تعالی
    مزد نطلبیدن را اصولا به عنوان یک دلیل صدق بیان نکرده اند تا این همه تحلیل نادرست بیان شود. بعلاوه نزول این آیه در زمان قدرت مسلمین بوده است. به نظر می رسد هدف این بوده است که پیامبر برای این که شما انسانهای عصر نادانی را به قدرت، عزت و وحدت رساند اجر مادی نمی خواهد تنها مودت نزدیکانش را می طلبد که آن هم سودش به خودتان بر می گردد.

    پاسخحذف
  2. از خدا میخوام شفات بده ولی امیدی ندارم چون تو قلبت بد مرضی دری و خدا خودش هم گفته: فزادهم الله مرضا

    پاسخحذف