اخبار غيبي قرآن
قرآن در بعضي موارد پس از ذكر داستانهاي مربوط به پيامبران پيشين و بيان جزئياتي در مورد حوادث زندگي آنها، تأكيد ميكند كه مطالب گفته شده در حقيقت اخبار غيبي هستند (رجوع كنيد به سورهها و آيات هود / 49، قصص/46-44، مريم/52، آل عمران/46 و...). عالمان اسلام با توجه به اين مطلب دليلي بر نبوت پيامبر اسلام و آسماني بودن قرآن اقامه كردهاند كه بدين قرار است:
علم قطعي به اين اخبار و جريانها جز از راه اخبار غيب ميسر نيست. زيرا نه خود پيامبر اسلام در آن صحنهها حضور داشت و نه ميتوانست با فكر و انديشهاش از آن ها با خبر شود و نه كتب معتبر تاريخي وجود داشت تا مطبع آگاهي او باشد و نه كتب الهي (به صورت) تحريف نشده و دست نخورده باقي مانده بود كه چنين گزارشهاي غيبي از آنها استنباط شود[1]
اما اين استدلال هنگامي درست است كه ما ابتدا با معيارهاي عيني و بيروني (و غيرقرآني) و با شواهد و مداركي محكم و قطعي، صدق محتواي داستانهاي قرآني را اثبات كرده باشيم. در حالي كه اين شرط هنوز محقق نشده و اصولاً محقق شدني هم نيست. مخالفان و مخاطباني كه اعتقادي به نبوت پيامبر اسلام و آسماني بودن قرآن ندارند (و دليل فوق در برابر آنها اقامه شده است) ميتوانند بپرسند كه: صدق محتواي داستانهاي قرآني از كجا ثابت شده است و ما از كجا بدانيم مطالب قرآن دربارة پيامبران پيشين دروغ و افسانه نيست تا پس از آن (مطابق برهان فوق) آسماني بودن قرآن را بپذيريم؟
از اين گذشته، وقتي ميگوييم پيامبر اسلام به اين وقايع «علم قطعي» داشت، منظورمان چيست؟ اگر منظور اين است كه پيامبر اسلام نسبت به صحت وقوع اين داستانها قطع و يقين داشت، در اين صورت دو پرسش مطرح ميشود:
الف) از كجا ميدانيم كه پيامبر اسلام واقعاً به اين مطالب قطع و يقين داشت و در دلش ذرهاي ترديد نسبت به آنها نبود؟ چگونه ميتوان از آنچه در دل و ذهن و ضمير پيامبر ميگذشت، با قاطعيت سخن گفت؟
ب) فرض كنيم پيامبر اسلام واقعاً به صحت اين داستانها قطع و يقين داشت، اما صدق اين داستانها و مطابقت آنها با واقع را چگونه اثبات ميكنيد؟ فراموش نكنيد كه يقين ما به يك گزاره، ضامن صدق آن نيست. ممكن است ما به مطلبي يقين داشته باشيم، ولي آن مطلب خلاف واقع باشد. بنابراین ميتوان پرسيد كه از كجا معلوم يقين پيامبر به اين اخبار و جريانها از نوع همان يقينهايي كه بسياري از انسانها به بسياري از اباطيل و خرافات دارند، نبوده است؟ اگر در پاسخ به اين پرسش بگوييد: «از آنجا كه علم پيامبر به اين ماجراها از طريق اخبار غيبي يا وحي و الهام ملكوتي حاصل شده است» دچار دور و مصادره به مطلوب شدهايد، چرا كه اين مدعا همان چيزي است كه در استدلال مورد بحث در صدد اثبات آن هستيد. خلاصه ميكنم، استدلال مورد بحث بر سه مقدمه استوار است:
1. داستانهايي كه در قرآن پيرامون حوادث زندگي پيامبران گذشته آمده است، همگي درست و مطابق با واقعاند و ذرهاي خطا و اشتباه يا مطلب خلاف واقع در آنها ديده نميشود.
2. پيامبر اسلام نسبت به اين داستانها علم قطعي و يقينی داشت و در دلش ذرهاي ترديد در مورد صحت اين جريانها راه نمييافت.
3. علم قطعي به اين اخبار و جريانها جز از طريق اخبار غيبي (وحي و الهام ملكوتي) حاصل نميشود.
نتيجه: پيامبر اسلام از طريق وحي الهي به اين داستانها و ماجراها علم پيدا كرده است.
اما اشكال اين استدلال در اين است كه حداقل دو مقدمه اول آن آن مشكوكند.
خطای اصلی استدلال فوق در جايي ديگر نیز عیناً رخ داده است. توضيح اينكه عدهاي از مردم زمان پيامبر اسلام معتقد بودند كه موسي يك ساحر بوده و پيامبر اسلام هم در حقيقت مانند موسي يك ساحر است و لذا به نبوت هيچكدام از اين دو ايمان نميآوردند:
خداي سبحان در برابر چنين افرادي تحدي ميفرمايد كه: قل فاتو بكتاب من عند الله هو اهدي منهما (قصص- 49) (يعني:) اگر راست ميگوييد ... كتابي از سوي خدا بياوريد كه هدايتگري آن از اين دو كتاب آسماني (قرآن و تورات) بيشتر باشد[2]
در اينجا باز هم از دو پيشفرض استفاده شده است: اول اينكه محتواي قرآن حقايق مسلم و حكمتهاي استوار و صراط حق است و به قول خود قرآن «ان هذاالقرآن يهدي للتي هي اقوم» و دوم اينكه حقانيت و استحكام قرآن را ميتوان با معيارهاي عيني و بيروني و شواهد و مدارك محكم و خدشهناپذير نشان داد. در حالي كه هر دو پيشفرض از نظر مخالفان و منتقدان زير سوال است. بنابراين تحدي به محتواي قرآن راه به جايي نميبرد. فرض كنيد يك مسيحي در پاسخ به اين تحدي، انجيل (و يا يك زرتشتي اوستا) را ارائه دهد و مدعي شود كه محتواي كتاب آسماني ما درستتر، عميقتر و محكمتر از مطالب قرآن است و بهتر از قرآن ميتواند ما را به سوي كمال و سعادت راهنمايي كند. در اين صورت چگونه و با چه معيار و ميزاني ميتوان مدعاي او را رد كرد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر